زاهدی گوید
سوز نیو اشک قلم
مرداب از رود پرسید تو چرا زلالی... رود گفت من گذشتم .. تو نیز بگذر...
درباره وبلاگ


هرکجامحرم شدی چشم از خیانت بازدارکه محرم تا مجرم یک نقطه فاصله دارد

پيوندها
ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
آهنگ
سر دنده ال ای دی led
ردیاب مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غزال دشت هات ای وطنم ایران و آدرس babandam.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.










نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 132
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 136
بازدید ماه : 267
بازدید کل : 92560
تعداد مطالب : 155
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1

نويسندگان
ح صالحی ک

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
جمعه 12 تير 1394برچسب:, :: 19:27 :: نويسنده : ح صالحی ک
زاهدی گوید:
جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد .
گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!
 
دوم مستی دیدم که ...
افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی .
گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
 
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای ؟
کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت:تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
 
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد .
گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن .
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم و چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست ، تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟

 

تصاویر زیبا



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: